بوقک   /boqʌk/

  (بو-قَک)

  ا ,     n

  آبله

blister

مثال

جِست شی ره بوقک زده۔

He has a blister on his hand.




برای لیست لغات اینجا کلیک کنید

لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!