بیگنشه کدو   /begʌnʌʃʌ kʌdo/

  (بے-گَ-نَ-شَه)

  ف۔ل۔ ,     vi

  ماءنوس نبودن کودک باشخصی، احساس بیگانگی کردن، دوری گزیدن (ازکسی)۔

feel estranged from s.o., to be emotionally detached, avoid company of s.b. (esp. said of children)

مثال

باچِه ریزه از مامای خُو بیگَنَشه مُونه۔

The small boy avoids his maternal uncle.




برای لیست لغات اینجا کلیک کنید

لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!