چرخ خوردو   /ʧʌɾχ χoɾdo/

  (چَرخ)

  ف۔ل۔ ,     vi

  چرخیدن، پیچ خوردن، به دَور خود گردیدن، تاب خوردن۔

rotate, turn, whirl, revolve, spin

مثال

اسیِه که نَرم چَرخ موخوره خوب نرم مونه۔

The mill stone that rotates slowly, makes find flour. (Proverb meaning: Haste is wast).

Source:

<Pah. chark




برای لیست لغات اینجا کلیک کنید

لغت مورد نظر تان را پیدا نتوانیستید ؟
میخواهید لغت جدید برای ما بفرستید ؟
پس اینجا کلیک کنید!